دست نیاز گر پیش غیر او میکنی دراز /پل بسته ای تا بگذری از آبروی خویش
بازی آنلاین تراوین "رایگان بازی کنید"
پزشکی آمریکایی ادعا میکند با یک جراحی کوتاه و 20 ثانیهای لیزری میتواند رنگ چشمها را از قهوهای به آبی تغییر دهد....
«گرگ هومر» از مرکز پزشکی «استروما» در کالیفرنیا میگوید شیوه درمانی جدید وی با عنوان «چشمان درخشان» میتواند جایگزینی دائمی برای لنزهای رنگی چشمها باشد.
در این شیوه درمانی از لیزر برای رنگدانههای قهوهای رنگ ملانین از لایه بیرونی عنبیه استفاده میشود و به این شکل رنگدانههای آبی فرصت پیدا میکنند طی دو تا سه هفته جایگزین رنگدانههای قهوهای شوند اما این جراحی غیر قابل بازگشت است زیرا رنگدانههای قهوهای دیگر نمیتوانند رشد کرده و جایگزین رنگ آبی شوند.
رنگ چشم افراد با چشمان قهوهای رایجترین رنگ چشم در جهان به شمار میرود. افراد چشم آبی نیز در چشمان خود ملانین دارند اما این رنگدانه در پس عنبیه انباشته شده است، این به آن معنی است که چشمها طول موجهای طولانیتری از نور را جذب میکنند و طول موجهای کوتاهتری را بازتاب میدهند.
بر اساس گزارش تلگراف، هومر میگوید این جراحی زیبایی سه هزار پوند هزینه خواهد داشت و تا 18 ماه آینده در کشورهای مختلف جهان مورد استفاده قرار خواهد گرفت، با این همه به نظر میرسد این شیوه همچنان در حال سپری کردن دوران آزمایشهای بالینی به سر می برد.
كفش نامناسب و درد پاشنه پا
درد این قسمت به علت خار پاشنه پا در برآمدگی انتهایی استخوانی پاشنه ایجاد میشود که ...
كفش نامناسب و درد پاشنه پا
یك فیزیوتراپ گفت: پوشیدن كفشهای غیراستاندارد باعث درد پاشنه پا میشود.
دكتر ذبیحالله برجسته افزود: درد این قسمت به علت خار پاشنه پا در برآمدگی انتهایی استخوانی پاشنه ایجاد میشود كه این درد از 20 سالگی به بالا ، به علت اینكه این خار در سنین كم وجود ندارد ، شایعتر است.
وی افزود: خار پاشنه به علت پوشیدن كفشهای غیراستاندارد یا راه رفتن با پای برهنه روی سطح سخت بروز میكند، چرا كه فشار زیادی به ناحیه پاشنه پا وارد میشود و سبب التهاب بافتهای نرم پاشنه پا و سپس نواحی غضروفی اطراف استخوان آن میشود.
این پزشك متخصص خاطرنشان كرد: برای پیشگیری و كاهش درد، بهتر است از پدهای پاشنه در داخل كفش یا كفشهای استاندارد دارای قوس طولی و عرضی پا استفاده شود. همچنین هنگام راه رفتن روی سطح سخت نظیر موكت، بهتر است از دمپایی استفاده شود.
وی افزود: برای پیشگیری و درمان این عارضه بهتر است از كفشهای طبی كه پا داخل آن كاملا احساس راحتی داشته باشد، استفاده شود. همچنین در صورت ادامه درد به كمك درمانهای فیزیوتراپی میتوان این عارضه را درمان كرد.
مراقبت های تقویتی و جوان کننده، تأثیر زیادی در حفظ جوانی پوست دارند. این مراقبت ها فقط مختص صورت نیست: تمام نقاط بدن میتواند از این درمان ها بهره مند شود....
پیری پوست، مشکلات مادرزادی، رژیم های غذایی و اختلال های هورمونی دلایل از بین رفتن استحکام پوست هستند. مطمئناً، پوست بدن ضخیم تر و مقاوم تر از پوست صورت است (به غیر از بالاتنه)، اما پوست بدن نیز در معرض شرایط خاص و مشکلات خاص خود قرار دارد. در این میان، ساییدگی و فشار لباس ها، قرار گرفتن در معرض نور خورشید و تغییر وزن، عواملی هستند که سرعت شل شدن پوست بر اثر افزایش سن را سرعت میدهند.
مراقبت از پوست قبل از هر کاری
تمام تغییرات در سطح دِرِم به وقوع میپیوندند. در واقع، همان طور که ترکیب فیبرهای کلاژن و الاستین، که عامل حفظ لطافت و استحکام پوست هستند، با گذشت زمان کاسته میشود، بافت ها نیز رو به نشست کردن و چین خوردن میگذارند.
تغییرات در ناحیۀ صورت نیز ایجاد میشوند، اما برطرف کردن شان در سطح بدن بسیار پیچیده و مشکل خواهد بود. در واقع نواحی محدودی از بدن وجود دارد که در برابر لیفتینگ تأثیر مثبتی از خود نشان دهد و اثری از آن باقی نماند.
حفظ استحکام پوست برای مقابله با کم وزنی
برای نجات بدن از نیروی جاذبۀ زمین، اولین گام مرطوب سازی پوست است. مالیدن یک کرم یا یک شیر بدن باید از ابتدای جوانی تبدیل به عادت شود. با گذشت زمان، این اقدام تکامل خواهد یافت و فرمول های همیشگی مرطوب کننده ها جای خود را به محصولات آرایشی بهداشتی خواهند دارد که برای حفظ جوانی و استحکام پوست، تهیه شده اند.
فرمول های ویژه برای محافظت از جوانی پوست
آخرین نسل های کرم های استحکام بخش مخصوص بدن از موادی تهیه شده اند که تولید کلاژن را به تحرک میاندازد که یکی از اصلی ترین خاصیت های آن حفظ استحکام پوست است. اگر دقت کنیم سیلیسوم را که یک عنصر کمینۀ مشهور است در مواد مصرفی افراد مشهوره و ستاره ها میبینم، این عنصر خاصیت تولید مجدد و لیفتینگ دارد بنابراین آثار چین و چروک ها را از بین میبرد.
تأثیر مرطوب کنندگی که از اسید هیالورونیک به دست میآید با استفاده از مواد لایه بردار تکمیل میشود. در واقع، پیری پوست و ساییدگی دائم لباس بر روی پوست، باعث جمع شدن سلول های مرده میشود به این ترتیب پوست کدر، قرمز و فاقد درخشندگی میشود.
در نهایت، برخی عوامل سازنده که سرشار از آنتی اکسیدان (ویتامین ها، عناصر کمینه، آنزیم های خاص) هستند، از جوانی پوست و حتی رنگ دانه ها در مقابل نور محافظت میکنند، و مانع از تیرگی و ایجاد چین و چروک میشوند و پوست را صاف و درخشان حفظ میکنند.
منبع: پی سی پارسی
این روزها سیب در بازار فراوان است ، بد نیست تا فرصت هست از خوردن آن غافل نشویم....
نوشیدن آب سیب داروی موثری برای درمان سرماخوردگی و گرفتگی صدا و سرفه است.
سیب یك میوه قلیایی و تمیزكننده بدن است و به علت دارا بودن پكتین زیاد آب اضافی بدن را خارج میكند . اگر روده تنبلی دارید سیب را روی آتش ملایمی بپزید و آن را میل كنید البته حتما از ظرف لعابی یا تفلون استفاده كنید زیرا به این طریق پكتین و ویتامینهای آن حفظ میشود.
شربت سیب بهترین دارو برای درمان سرفه و گرفتگی صداست. برای تهیه شربت سیب یك كیلو سیب را شسته و با پوست قطعه قطعه كنید و در یك لیتر آب بپزید سپس آن را با پارچه نازكی صاف كنید و چند حبه قند به آن اضافه كنید و دوباره روی آتش ملایم قرار دهید تا قوام بیاید و آن را از روی آتش بردارید. روزی سه تا چهار فنجان از این شربت بنوشید.
سیب میوهای كلسیمدار است كه به جذب كلسیم نیز كمك میكند.
این میوه خستگی مفرط بدن را از بین میبرد و دمكرده برگ آن ادرارآور و درمانكننده التهاب كلیه و مثانه است.
نوشیدن آب سیب داروی موثری برای درمان سرماخوردگی و گرفتگی صدا و سرفه است.
این میوه مقوی كبد و اشتهاآور است و برای درمان تنگی نفس بسیار مفید است. خوردن سیب حتی برای آنهایی كه بیماری قند دارند مفید است چون قند خون را بالا نمیبرد.
پوست سیب را مانند چایی دم كنید و بیاشامید. این چایی بهترین دوست كلیه است.
آب سیب را با آبمیوهگیری در منزل تهیه كنید و فورا آن را بنوشید زیرا در اثر ماندن آنزیمهای خود را از دست میدهد.
مراقب باشید دانههای سیب را نخورید زیرا دارای سیانید بوده و مصرف زیاد آن ایجاد مسمومیت میكند.
در بسیاری از موارد، یك سردرد معمولی علامت كمشدن آب بدن یا به اصطلاح دیهیدراتهشدن ست.
اكثر مردم نمیدانند كه بدنشان به چه مقدار آب نیاز دارد، در واقع بسیاری از مردم بهطور عادی در وضعیت دیهیدراته و با ذخیره آب كم در بدنشان زندگی میكنند.
دیهیدراته شدن پدیدهای است كه در آن آب و الكترولیتها مثل سدیم، كلرید و پتاسیم كه وجودشان برای فعالیت و سلامت بدن حیاتی است، از دست میروند یا از حجم آنها كاسته میشود.
مهمترین علت دیهیدراتهشدن، عدمنوشیدن آب و مایعات به میزان كافی است. سردرد به خودی خود یك بیماری نیست، اما علامتی است كه به ما هشدار میدهد در بدنمان مشكلی به وجود آمده است.
با این حال به طور متوسط مصرف هشت لیوان آب در روز برای یك فرد بالغ در شرایط عادی توصیه میشود. بویژه اگر دچار سردرد شدهاید سعی كنید آرامآرام اما مداوم آب بنوشید تا سردردتان برطرف شود.
در این شرایط آب مثل یك معجون جادویی عمل میكند. اگر با وجود مصرف آب كافی سردردتان ادامه پیدا كرد، قطعا مشكل جای دیگری است و باید با یك پزشك مشورت كنید.
بعد از اینکه فرزاد از روی سن چند بیت کوتاه را میخواند به یک باره نور سالن بروی فرزاد فرزین «واقعی» که وسط جمعیت نشسته انداخته میشود و او از لابه لای مردم قطعه را ادامه میدهد تا....
گلرخ با بازی سپیده خداوردی، مرتضی (میانسال) با بازی محمدرضا فروتن و مینا با بازی بهنوش طباطبایی، شخصیتهای محوری سریال هستند و تمام داستانها برپایه.....
شلپ شلپ؛ با تعجب برگشت مرد جوان روی خطوط سفید لی لی میكرد؛ به آخرین خط كه رسید ایستاد و برگشت برایش دستی تكان داد به علامت خداحافظی یك آشنا. خنده اش گرفت و ناگهان....
باز باران با ترانه با گهرهای فراوان میخورد بر بام خانه
یادم آید روز دیرین گردش یك روز شیرین.....
هر وقت باران میگرفت این شعر به مغزش هجوم می آورد.و به سرعت پرتاب میشد به كوچه باغهای كودكیش؛ كوچه های باریك و پیچ در پیچ
خیابان بهارستان؛ آن وقتها كه هنوز تهران پر بود از باغ و برگ چسبهای پیچیده به دیوارها و خانه های قدیمی. هر چند كه دوران عوض شده بود و در گوشه و كنار كوچه ها آپارتمان های 2 طبقه هم به ندرت خودنمائی میكردند...اما هنوز انگار همان بو ی خاك و كاهگلی كه روی بعضی از دیوارباغها مانده بود به مشامش میرسید.
حتی چهره مادرانی كه وقتی به دنبال دوستانش میرفت تا به مدرسه بروند در را با لبخندی درخشان به رویش باز میكردند با چادر نمازهای گلدار و دوست داشتنیشان؛ یعنی كه مادرند؛و دوستانی كه با یقه های سفید و گیسهایی سیاه با ربانهای پاپیون شده سفید با كیفهای دستی دوان دوان می آمدند؛ چهره بقال محل كه هر روز با آفتابه جلوی در مغازه اش؛ همان در های چوبی سبز-آبی؛ لنگه به لنگه؛ آب میپاشید و جارو میزد؛؛؛؛ لبو فروش محل كه روی گاری دستی اش لبوی داغ میگذاشت و با ملاقه روحی اشك چشم قرمز لبو را روی لبوی تكه تكه شده خریداران میریخت و هم میزد تا داغتر شوند؛ !چهره یكی یكی این افراد انگار به تازگی آنها را دیده باشد جلوی چشمانش رژه میرفت و همیشه لبخند زیبای مادر كه در را به رویش می بست و با حمدو سوره ای او را روانه میكرد؛ هر چند كه چند سالی در دوران دبستان با سر كشیدن چادر مشكیش و گرفتن دست او دست دردست به مدرسه میرفتند.
حتی در راه گهگاهی آرام آرام مادر شعرهای كتاب را كه خودش نیز بلد بود با او زمزمه میكرد؛ و چقدر دلچسب كه میدانستی مادران دیگر این كار را نمیكردند؛ و فقط مادر او بود: مادر او كه در این خاطرات همیشه این شعرها را بلد بود؛ گویند مرا چوزاد مادر؛تك تك ساعت چه گوید هوشیار؛ و......
آنقدر غرق در این رنگ و بو و نور و صدا و چك چك باران كودكی میشد كه تمامی مسیر را به ثانیه ای طی میكرد! اما همیشه در میانه این خاطرات تكه گمشده ای بود كه باعث میشد قلبش به طپش بیافتد؛ و مانند دوران نوجوانی گونه هایش گل بیاندازند.... مثل همه خاطرات خوش دوران كودكی و نوجوانی؛ مثل همه رویاها؛ همیشه یك نفر هست كه در خاطراتمان نیمه غبار آلود اما دلنشین و گرم در خاطرمان بماند.... همیشه یك نفر كه دورادور دوستتان داشته یا دوستش داشته بودید.. حس غریبی از عشق كودكی و جوانی.
چشمانش را بست و باز كرد نفس عمیقی كشید پر از بوی نم باران؛ مرطوب و دلچسب؛ هوا هوای كودكی؛ احساس كرد موهایش دورش ریخته و در زیر باران میدود كاری كه همیشه دوست می داشت ! با موهای باز و خیس توی حیاط دور حوض میدوید و توی چاله های كوچولوی آب چلپ چلپ میكرد ! اصلا خدایا چه ارتباطی بین این كودكی و باران و عشق هست كه همیشه یك احساس گنگ در كنار باران ته دلت قیلی ویلی میرود....؟؟؟ از خودش سئوال میكرد...این كیه كه همیشه وقتی یاد كودكیم می افتم یادم می آد و نمی آد.....؟؟؟؟ این سایه...؟
برای رد شدن از چهارراه نزدیك منزل كمی مكث كرد؛ خلوت بود به آرامی برروی خطهای سفید عابر پیاده كه او را به یاد روبانهای روی موهای بافته كودكی اش می انداخت قدم گذاشت. نگاهی به دو طرف خیابان كرد؛ هیچكس نبود با شادی تمام شروع به لی لی بر روی خطهای سفید عابر پیاده كرد... به آخر خط رسید سینه به سینه عابری دیگر محكم برخورد كرد؛ آخ ببخشید متوجه نشدم متاسفم.! خواهش میكنم اما من متوجه شما شدم؛ اشكالی ندارد؛ بفرمائید. كمی به سمت راست؛ كمی به چپ؛ آقای روبروئی هم و هر دو لبخندی توام با خجالت. گذشتند یكی به شرق یكی به غرب....
شلپ شلپ؛ با تعجب برگشت مرد جوان روی خطوط سفید لی لی میكرد؛ به آخرین خط كه رسید ایستاد و برگشت برایش دستی تكان داد به علامت خداحافظی یك آشنا. خنده اش گرفت و ناگهان خاطره ای به یادش آمد.در حیاط خانه دور حوض میدوید شلپ شلپ؛ شالاپ شولوپ؛ به آسمان نگاه میكرد كه چشمش به پشت بام همسایه افتاد؛ اسبابكشی همسایه جدید را هفته ای پیش دیده بود و مادری جوان كه دست پسركی كمی بزرگتر از خودش را در دست داشت. مادر به رسم رسیدن به خیر با سینی چای و نقل كمی پس از اسبابكشی به منزل همسایه رفته بود و اورا همراه نبرده بود. زیاد دلش نسوخته بود همسایه كه دختر نداشت؛ پسر بود و حتما شیطان.
چشمش كه به پشت بام افتاد دانه باران در چشمش رفت؛ كمی پلك زد و دقیق شد اما همانطور لی لی میكردو شلپ شلپ. پسرك به لبه پشت بام تكیه داده بود و دستش زیر چانه اش بود یك كیسه پلاستیك روی سرش كشیده بود و یك سیم فلزی كه یك رینگ گرد به آن آویزان بود را از پشت بام آویزان كرده بود پائین و تكان تكان میداد.
پسرك خواست تظاهر كند كه او را نگاه نمیكند و بازی خودش را میكند. او هم به كار خودش مشغول شد شالاپ شولوپ...چاله های آب روی برگهای نارنجی و زردو قرمز......چیزی از پشت بام افتاد نگاه كرد رینگ پسرك بود افتاد درست توی حیاط وسط یك چاله كوچولوی آب...شالاپ.
به بالا نگاه كرد پسرك كمی ترسیده بودو ناگهان گفت؛ سلام.
نگاهی به او انداخت باز دانه ای باران به چشمش افتاد پلك زد و تورهای كلاه تابستانی كه سرش گذاشته بود جلوتر كشید؛ گفت سلام! چرا انداختی؟؟
پسر گفت : نینداختم خودش افتاد میندازی بالا.
شانه ای بالا انداخت كه یعنی مهم نیست باشه....رینگ را از وسط آب برداشت هنوز طرحی كه رینگ گرد و نازك در چاله آب درست كرده بود دقیقا" به خاطرش بود؛ مثل یك بشقابی كه وسطش سوراخ باشد آب داخلش جمع شده بود خود رینگ طوسی مشكی بود و معلوم بود استفاده شده بود
با اینكه دختر بود ولی همیشه دوست داشت خودش هم یكی از اینها داشته باشد و با یك تكه سیم كه خمش كرده بودند؛ یك رینگ را مثل ماشین راه ببرد.... كمی به رینگ نگاه كرد.اوم مال خودش نبود باید پس میداد...برش داشت و بایك دست جلوی چشمانش را گرفت و بالا را نگاه كرد خواست مثلا حساب كند چقدر باید بالا بیاندازد. پسرك منتظر بود با دست اشاره كرد كه بینداز : یعنی میگیرمش...
امتحان كرد؛ پرت كرد به سمت بالا؛ نه نرسید.....پسرك گفت : محكمتر؛ بالاتر؛...باز خم شد و رینگ را برداشت پرتاب كرد رینگ چرخی خورد و بالا رفت و باز به سمت پائین برگشت . باز برش داشت و پرتاب كرد و با هر بار پرتاب بیشتر لذت میبرد و پسرك بیشتر تشویقش میكرد كه این خود تبدیل شده بود به بازی شاد و جذابی برای هر دو كه صدای خنده هر دو را زیر باران ریز و پودری شادتر جلوه میداد.دوباره پرتاب كرد؛ باشدت و قوی – رینگ با شدت به طرف زمین برگشت ؛ خودش را كنار كشید كه روی سرش نیافتد. رینگ به زمین افتاد و تكه ای از آن شكست.....
با ترس و ناراحتی به بالا نگاه كرد؟ پسرك گفت؛ چی شد. گفت : شكست......بغضش گرفت و بالا را نگاه كرد؛ وقتی دانه باران توی چشمش افتاد گریه اش گرفت. پسرك گفت : چه شد؟ راستی راستی شكست؟؟ و سئوالش بیشتر از واقعیت شكننده بودن رینگ شكننده بود..
یادش افتاد كه با چه گریه و هق هقی به آشپزخانه گرم مادر پناه برد؛ بوی آش شله قلمكار همه جا را گرفته بود؛ مادر داشت نعنا داغ و پیاز داغ روی كاسه های آش را میریخت و حیران پرسید : چی شده مادر؟ پاهای مادر را بقل كرد و گفت : رینگ پسر همسایه افتاد پائین و شكست.
مادر بقلش كرده بود و بوسیده بودش: چقدر یخ كرده لپهات مادرم... بیا گشنته بیا یك كاسه آش بخور گرم بشی قربون آن اشكهای گرمت بره مادر..
آخه رینگش شكسته؛ توی پشت بومه...
: عیبی نداره مادر الان میخواستم براشون آش ببرم با هم میریم رینگشو هم میدیم اون هم آش میخوره دیگه غصه نمیخوره ؛ مگه باهاش دوست شدی؟؟
فكر كرد؟ چه چیزی در كودكی بود كه بدون اینكه با كسی دوست باشیم میتوانستیم با او شاد باشیم و چه میشود كه در بزرگسالی نمیتوانیم گاهی اوقات با كسانی كه دوست هم هستیم شاد باشیم..... باز برگشت و از پشت سر به مردی كه با شادی به او دست تكان داده بود نگاه كرد.....
صدای تقه در و بعد صدای زنگ در؛ مادر گفت: بارك الله دخترم برو ببین كیه؟ صورتت هم پاك كن قربون او لپهای قرمزت ! و باز زیر لب گفت: یخ كرده بچه ام زیر بارون....
كلاهش را برداشت و روی میزی كه مادر كنار آشپزخانه گذاشته بود و رویش شیشه های آبغوره و آب نارنج و مرباها را با سلیقه چیده بود انداخت؛ از بس خیس بود شالاپ صدا كرد؛ به مادر نگاه كرد مادر خندیدو اشاره كه برو در را باز كن..
دوید همانطور كه صورتش را پاك میكرد؛ با كمی بغض و لبخندی كه از صورت مادر عاریه گرفته بود به سمت در رفت و در چوبی زرد رنگ را باز كرد........پسرك با یك رینگ سالم جلوی در بود خیس و خندان؛ كیسه روی سرش مانند ناودان از هر طرف آب میچكاند.
رینگ را به دستش داد و خندید؛ به سرعت دوید به سمت در خانه خودشان. برگشت نگاهی كرد ودر حالی كه پشتش به او بود ازنیمرخ دستی تكان داد و باز خندید. داخل خانه رفت و در را بست.
رینگ در دست خوشحال و خندان بدون كلاه به حیاط دوید؛ سرش را بالا گرفت پسرك لبه پشت بام منتظر بود.
با شدت تمام رینگ را به سمت بالا پرتاب كرد و صدای خنده هر دو تمام حیاط و پشت بام و آسمان و باران را پر كرد.
متوجه شد چند دقیقه ایست وسط چاله كوچكی از آب ایستاده و به نوك كفشهایش زل زده....... پشت سرش خطهای سفید عابر پیاده شبیه روبانهای پاپیون شده به گیسهای كودكیش بود.!
بس گوارا بود باران.
به ! چه زیبا بود باران!
نویسنده: مینا یزدان پرست
بر اساس یک مطالعه کوچک در «پلوس وان»، افراد مبتلا به «ME» که داروی ضد سرطان «Rituximab» (که برای فعال سازی سیستم ایمنی بدن مفید است) را مصرف میکردند تا حدودی بهبود یافته بودند.
پزشکان برای اولین بار در سال ۲۰۰۴ به فردی برخوردند که هم مبتلا به سرطان خون و هم مبتلا به «ME» بود. وی پس از مصرف داروهای ضد سرطان به مدت ۵ ماه، دیگر نشانهای از «ME» نداشت.
طبق این مطالعه جدید که در دانشگاه بیمارستان Haukeland انجام شد ۳۰ بیمار مبتلا به «ME» مورد آزمایش قرار گرفتند. نیمی از این افراد دارو «Rituximab» دریافت کرده بودند و ۶۷ درصدشان بهبود یافته بودند در حالیکه تنها ۱۳ درصد از افرادی که دارونما مصرف کرده بودند بهبود یافتند.
بیماری «ME» یک بیماری با علائم خستگی مفرط، مشکلات حافظه و تمرکز، اختلال خواب و نوسانات خلقی است.
هم اکنون ۲۵۰ هزار نفر در بریتانیا به این بیماری مبتلا هستند.
آنچه که از مفهوم «سندرم خستگی مزمن» میتوان فهمید، خستگی است. اما این خستگی بعد از کار زیاد، اضطراب یا بیخوابی رخ نمیدهد، بلکه این خستگی از نوع شدید و خطرناک میباشد و با استراحت داشتن و انجام فعالیت بدنی و ذهنی از بین نمیرود. این خستگی تمام بدن را احاطه کرده و فعالیت بدنی و توان فرد را کم میکند.
هنوز مشخص نیست که چرا این سندرم به وجود میآید. اما ممکن است در اثر تضعیف سیستم ایمنی یا انتقال ویروس باشد.
در بعضی مقالات آمده است که سندرم خستگی مزمن میتواند بعد از یک بیماری (مثلا سرماخوردگی) و یا بعد از یک فشار عصبی شدید به وجود آید.
به طور کلی افراد مبتلا به این سندرم، از افراد بیمار کمتر فعالیت میکنند. این بیماری موجب کاهش فعالیتهای مختلف شغلی، شخصی، اجتماعی و تحصیلی میشود و عملا فرد را منزوی میسازد.
بسم رب الحسین
◄سلام دوستان
◄از اینکه "وبلاگ ما" را انتخاب کردید متشکریم...
◄امیدواریم لحظات خوشی را با ما داشته باشید...
◄عزیزانی که دوست دارند در این وبلاگ عضو بشن ، کافیه در قسمت ورود اعضا عضو بشن یه دقیقه بیشتر وقتتون را نمیگیره
◄شرایط عضویت هم اینه که شما وبلاگ یا سایت فعالی داشته باشید...
عکس خانم و آهنگی که خوانندش خانم باشه و قالبهای خانم دار نذارین ( لطفا")
◄پس وقت را از دست ندهید و به جمع ما بپیوندید...